چهارمین دوره سمپوزیوم کیوریتوریال تهران: روز اول
چکیدهای از نشستها و گفتوگوها
چهارمین دورهی سمپوزیوم کیوریتوریال تهران در روز اول با مقدمهای از فرشته موسوی آغاز شد. تمرکز امسال بر شیوههای جایگزین دانستن و کیوریتوری در بستر بحرانهای سیاسی و اجتماعی بود.در سخنرانی افتتاحیه، کیوریتوری بهعنوان روشی برای یادگیری انتقادی و مواجهه با سیاست و تاریخ در بستر فروپاشی نهادها مطرح شد؛ با تأکید بر پداگوژیهای فمینیستی، پژوهش هنری و نقش نهادهای مستقل در شکلدهی فضاهای مقاومت و تخیل جمعی.
مهدی انصاری با طرح مسئلهی اکنونگرایی، به لزوم بازخوانی تاریخی آثار هنری و فهم مناسبات قدرت در شکلگیری معنا پرداخت. او تأکید کرد که هنر در بستر شبکهای از دانش و قدرت شکل میگیرد و تنها از خلال تحلیل رژیمهای حقیقت میتوان به امکان مداخلهی آن پی برد.
«حقایق دروغ هایی هستند که دروغ بودنشان فراموش شده است.»
فهم آن که چه لایههایی از قدرت در شکلبندی هنر تأثیر دارند و از سوی دیگر هنر چگونه در نظم موجود مداخله میکند، نسبت وثیقی با مکانیسمها و رژیمهای حقیقتی دارند که در لایههای متعدد یک متن هنری بر روی هم سوار شدهاند.
ما با شبکهای از دانشها مواجه هستیم که اثر را احاطه نمودهاند؛ لذا اثر همواره سیاسی است و در هندسهی قدرت تعریف میشود.
برای تفسیر تلازم قدرت، حقیقت و مداخله باید مسألهی میدان را مورد مداقه قرار داد و یکی از بحرانهایی که اجازهی رصد میدان را نمیدهد، خطای اکنونگرایی است؛آن چه که باعث میشود ما در بازخوانی اثر هنری تاریخ را به تاریخ فقدان مبدل سازیم و پیشینهی لحظهی اکنون را به محاق برانیم.
این نوع مواجهه باعث میشود ما در فهم و آموزش هنر درگیر مؤلفههایی همچون تکاملگرایی، جوهرگرایی، سوژهگرایی، تکنیکگرایی و...شویم.

سپس مستند «هنر در خطر زندگی کردن» ساختهی مینا کشاورز نمایش داده شد و پس از آن گفتوگویی با او شکل گرفت؛ او ما را دعوت کرد تا روایتهای شخصی و کنشگرانه را بخشی جداییناپذیر از شیوههای آموزشی بدانیم. روایتهایی که اغلب از سوی ساختارهای غالب نهادی نادیده گرفته میشوند.
فیلم مستند هنر در خطر زندگی کردن (۲۰۲۰) به کارگردانی مینا کشاورز، از خلال مونولوگی شخصی روایت میشود که خطاب به مادربزرگ فیلمساز، نوری، نوشته شده است؛ زنی که او هرگز ملاقاتش نکرده. نوری که در نوجوانی مجبور به ازدواج شده بود، در سن ۳۵ سالگی و در حالی که باردارِ هشتمین فرزندش بود، خودکشی میکند. این فیلم که در پنجاهمین سالگرد مرگ نوری ساخته شده، به یک عمل یادبود و ادای احترام فمینیستی به زنانی تبدیل میشود که زندگیشان تحت تأثیر خشونت خانگی قرار گرفته است. در کنار این روایت شخصی، فیلم مبارزات گروهی از وکلا و فعالان زن را در جریان کمپینی برای جرمانگاری خشونت خانگی دنبال میکند. این زنان از طریق برگزاری کارگاههای آموزشی، بحثهای جمعی، و فعالیتهای حقوقیِ مردمی، فضاهایی جایگزین برای یادگیری، مراقبت و مقاومت ایجاد میکنند. فیلم با کنار همنشاندن خاطرهی فردی و مشارکت مدنی، الگویی آموزشی و گفتمانی ارائه میدهد که نشان میدهد چگونه تاریخهای شخصی، استراتژیهای کنشگری، و روشهای کار جمعی میتوانند به تولید اشکال مختلفی از دانش منجر شوند؛ دانشی که اغلب از چهارچوبهای رسمی و نهادی حذف شدهاند. این مستند به یک موقعیت یادگیری بدل میشود؛ جایی که روایتگری، مبارزهی سیاسی و پداگوژی فمینیستی بههم میپیوندند.

در ادامه شهرزاد مجاب با نگاهی به آموزش و آگاهی انتقادی، بر آموزش بهمثابه کنشی انقلابی تأکید کرد. او آموزش انتقادی را فرایندی دانست که باید به تحلیل تضادهای اجتماعی و تجهیز یادگیرندگان به ابزارهای نظری و عملی برای دگرگونی اجتماعی بینجامد.
مفهوم "یادگیری و آگاهی انتقادی" اغلب بهعنوان اصطلاحی جامع برای اشاره به اشکال مختلف مخالفت با وضع موجود به کار میرود. ترکیبهایی مانند آموزش انتقادی، آگاهی انتقادی، یادگیری انتقادی، نظریهی انتقادی در باب نژاد، ملیت و ناسیونالیسم، فمینیسم انتقادی و نظریههای اجتماعی انتقادی، همگی گویای این کاربرد گستردهاند. با این حال، در پسِ این تنوع مفهومی، دو پرسش بنیادین نهفته است: نخست، از چه چیزی انتقاد میکنیم؟ و دوم، این انتقاد چگونه صورت میگیرد؟ می کوشم در اینجا این دیدگاه نظری را طرح کنم که "انتقادی بودن" صرفاً بهمعنای مخالفت یا نقد نیست، بلکه مستلزم مشارکت در فرآیندی تحلیلی، آگاهانه و متعهدانه است. با این وجود، همهی اٰشکال نقد، از نظر سیاسی یا نظری، تأثیر یکسانی ندارند و الزاماً به تبیینهایی سودمند نمیانجامند. از اینرو، دانشجویان و پژوهشگران حوزهی آموزش باید این پرسشهای مهم را مطرح کنند: یادگیری و آموزش انتقادی چه نوع نقدی را آموزش میدهند؟ و این نقد چه کارکردی دارد؟ بهنظر من، آموزش و یادگیری انتقادی نباید صرفاً به بازنمایی متفاوتی از جهان بسنده کند یا فقط واقعیت را به کسانی که از آن بیخبرند، نشان دهد. یادگیری انتقادی باید به تحلیل منشأ، سازوکار و کارکرد تضادهایی بپردازد که مناسبات اجتماعی را شکل میدهند.
در این زمینه، با ارجاع به متد دیالکتیک مارکسیستی، تأکید میکنم که ما باید بیندیشیم چه تغییراتی در حال وقوعاند و چه تغییراتی ممکناند. این متد امکان طرح پرسشهایی را فراهم میآورد که به کنشی بنیادین منتهی میشوند، از این رو انقلابی است. همچنین، انتقادی است، چرا که ما را وامیدارد دربارهی نقشهایی که ایفا کردهایم، بازاندیشی کنیم. بنابراین، استدلال من این است که آموزش انتقادی باید یادگیرندگان را به ابزارهای تحلیلی لازم برای درک و تبیین مناسبات اجتماعی مجهز کند، تا آنان بتوانند این مسیر را آگاهانه ادامه داده و آن را به کنش، مقاومت و دگرگونی سیاسی-اجتماعی پیوند زنند. این رویکرد، ما را به سوی خوانشی خاص از آموزش انتقادی سوق میدهد که بر تاریخمندی و مادیتیافتگی آن تأکید دارد. بهعبارت دیگر، آموزش انتقادی باید بهمثابه بخشی از تاریخ ایدهها و جنبشهای اجتماعی درک شود؛ جنبشهایی که در تعامل با یکدیگر شکل گرفته و با ساختارهای مادی و اجتماعی زندگی روزمره گره خوردهاند. ایجاد فضای آموزشی، ، بهمنزلهی محملی انقلابی است که میتواند زمینهی تحقق پراکسیسِ تولیدگرِ انقلابی را فراهم آورد. کلاس درس باید به محیطی دگرگونشده بدل شود؛ فضایی که در آن اندیشه و خلاقیت دانشجویان و پژوهشگران مجال شکوفایی یابد. این فضا باید بستری باشد برای شناخت و تحلیل روابط قدرت در فرآیند تولید دانش، و به تبع آن، در ساختارهای جهانی. فضایی که در آن فراگیران بتوانند دریابند چگونه در تولید و بازتولید مناسبات اجتماعی در دل ساختار سرمایهداری-امپریالیستی نقش دارند؛ درک کنند که بخشی از کلیتیاند که از درهمتنیدگی اجزای روابط اجتماعی شکل گرفته است. و مهمتر از همه، به این آگاهی برسند که دگرگونی جهان ممکن است، و با تغییر مادی آن، ذهنیت و روابط انسانی نیز میتواند دگرگونیای ژرف و بنیادین را تجربه کند.

در پایان روز، نشست رونمایی و گفتوگو پیرامون کتاب «کیوریتوریال، بهعبارت دیگر» با حضور سعید روانبخش، الهام پوریامهر، فرشته موسوی و ویویانا ککیا برگزار شد؛ کتابی که مجموعهای از مقالهها در حوزهی کیوریتوری را گرد هم آورده است.
