نمایشگاه انفرادی «مطالعه‌ای بر آثار بهمن دادخواه»

به کیوریتوری دلارام آقاپور

هنرمند: بهمن دادخواه

۱ - ۲۲ دی‌ماه ۱۴۰۲

 

آثار نمایشگاه

مجسمه‌ی بدون عنوان از مجموعه‌ی «گروگانها»، برنز، ۱۳۶۰

bahman dadkhah sculpure of a figure with tied hands

 

مجسمه‌ی جیغ از مجموعه‌ی «گروگانها»، برنز، ۱۳۶۰

bahman dadkhah sculpture of a screaming figure

 

مجسمه‌ی بدون عنوان از مجموعه‌ی «گروگانها»، برنز، ۱۳۶۵

bahman dadkhah sculpture of a sitting twisting figure

 

مجسمه‌ی من قضاوت می‌کنم از مجموعه‌ی «گروگانها»، برنز، ۱۳۵۹

bahman dadkhah sculpture of a sitting figure pointing right

 

مجسمه‌ی شکنجه‌گر از مجموعه‌ی «گروگانها»، برنز، ۱۳۵۹

bahman dadkhah sculpture of a figure carrying a spear

 

مجسمه‌ی شکنجه‌دیده از مجموعه‌ی «گروگانها»، برنز، ۱۳۵۹

bahman dadkhah sculpture of a twisting figure

 

مجسمه‌ی بدون عنوان از مجموعه‌ی «گذار»، برنز، ۱۳۷۳

bahman dadkhah sculpture of a figure with tall legs

 

مجسمه‌ی بدون عنوان از مجموعه‌ی «حلقه‌ی نور»، برنز، سال خلق نامشخص

bahman dadkhah sculpture of a ring with wings

 

مجسمه‌ی بدون عنوان از مجموعه‌ی «حلقه‌ی نور»، برنز، ۱۳۸۹

bahman dadkhah sculpture

 


سران ایل‌های بیابان گرد آسیایی که امپراتوری رم را در محاصره گرفته بودند پسرهایشان را به رم می‌سپردند تا هم پرورش بهتری داشته باشند و هم گروگان پیمان‌هایی باشند که، به عنوان جلوگیری از تجاوز، با رم بسته بودند. این پیمان ها سست بود و نمی‌شد به آنها اطمینان داشت. آتیلا خودش گروگانی بود برآمده از همین سپرده شدن‌ها و پرورش یافته‌های آداب و رفتار رم، که هیچ یک از این مشخصات هم مانع نشد که بعد‌ها ایل هون‌ها را تا دورترین نقطه باختری خطّه قلمرو رم نکشاند و آنها را نرساند به انتهای حّد دنیای شناخته شده آن روزگار. امّا در دوران امپراتوری جهانی که امروز است دیگر مکانی بیرون از حیطه سلطه آن نمیشناسی. دیگر جائی نمانده است برای گفتگویی یا معامله‌ای یا مصالحه‌ای. سلطه‌ای که امروزه بر گروگان‌ها سنگینی دارد از آنها می‌خواهد که کر باشند و گنگ بمانند و با این حال آنها در سکوتشان سخن‌ها دارند، با دهانشان که بسته است، با دستهایشان که در بند است، با نگاهشان که خیره به بی‌پایان است. زندگانی واقعیشان گم شده است. و با چنین وضع‌هاست که به ما مینگرند و به نوبه خود ما را به پرسش می‌گیرند. ما هم گروگان‌های نوعی قدرت از خودمان بالاتر هستیم. سکه‌های زنده‌ای هستیم در این صرافی عظیم که جسم و جانمان را به ارزیابی گرفته است. سلطه‌ای بی‌نام بر زندگانی ما سنگینی دارد که هم اهریمنی است و هم ایزدی. سلطه خدائی حسود در یک دین تک خدائی جهانی که قضاوتش به حسب قانون‌های خودش را بر بشریت تحمیل کرده است. این قانون‌ها خواه ثمره دین‌های باستانی باشند یا، درست گفته باشیم همگام و همخانه آن دین‌ها، ضرورت‌های پیشرفت‌های غنی و بازاری جهانی را همگام و همخانه با این‌ها کرده‌اند و با نفوذ در خصوصت‌های ما روی هر حرکت ما سنگینی می‌کنند و به آنها شکل می‌بخشند. فشار شان بر ما چنان سنگین و سخت است که نه تنها خود را به ما تحمیل می‌کنند بلکه برای ما میل و آرزو میسازند.

گروگان بودنمان به این گونه دست و پا بسته‌مان کرده است و واگذارمان کرده‌است به خواست قدرتی که نیروی خود کامه‌ای ست که درکش از توان فهم ما دور است و مفت و مجانی زندگیمان را میدوشد و می‌خورد زیرا برای گردش دستگاهش نیاز دارد به زندگیمان و از همین قرار است که ما را سکه بازار و قربانی خود کرده است.

فضای بزرگ و غیر انسانی چنان به حد اشتباه انگیزی پر شده است از ارزش هائی که هر چیز را در خود کشانده است که شده‌اند تنها ارزش، همان ارزشی که کلا برابر است با همه و جمع ارزش‌های درهم شده و اشتباهی ؛ به ضرب و قدرت فریب همه چیز شده‌ست ارزش عمومی همه چیز و هر چیز. ما اکنون بر نقطه ای ایستادیم که نیروی یزدانی و آنچه آسمانی و الهی بود و آن همه حرمت داشت دیگر از زمین رفته است و ما دیگر به سویش نمی‌رویم مگر برای توجیه جنایت. جائی که پیروزی خودخواهی‌های افسارگسسته مبدل شد است به اداهای قلابی فریب. دیگر گمان مبر که بتوان گریخت از این دام که کلمه‌های سخاوت در آن تبدیل می‌شوند به وردهای تقلب.

ویلیام بلیک، شاعر عرفانی انگلیسی سخن از همآغوشی آسمان با زمین میسرود. این گفته امروز برای ما معنای خود را عوض کرده است و شد ست فساد آسمان به فریب زمین.

گروگان، امروزه، برهنه و خون رفته، کوچک شد ست به حدی که ریسمان ساده‌ای شده‌ست که او را به زندگی بسته‌ست، رنگ باخته، بر لبه بام به شکل سایه‌ای از خودش که از نوری که نسبت به الوار افتاده است اما، هنوز حضورش به سرسختی مقاومت دارد و از این حد خردتر نمی‌شود. وهمین نشانه وجود اوست.

سر سخت و مصمم و با روشی که در پیش قدرت‌ها هم گریزنده است و هم پا بر جا فشارنده، چرا که او با تمام قدرت وجود و نیروی اقدام که دارد در این شب مخوف خود، در تنهائی اندیشنده‌اش که زندان و گوشه انزوایش به هیبیتش میافزاید، همچنان رو در روی قدرت‌ها مقاومت دارد تا رشته‌های رابطش گسسته نگردد.

میماند، میزید، پا میفشرد با کل وجود در قلب این قدرتی که عضلات را میکند و استخوانها را سوراخ میکند. توانایی به ضد قدرت، به گفته اسپنواز و دولوز

دولوز می‌گوید :«هر چه توانایی‌ست نیکی است. تنها قدرت‌ها هستند که شرورند.»

چنین است و درست در همین نکته است که گروگانهای اسیر در بندِ ساخته بهمن دادخواه با سرسختی همه پیچنده از درداند و هم سرافرازیشان سرودشان، را ناخواسته، به تکرار سر میدهند که می‌گویند این مائیم دارنده توان هستیم، ما که سرسختی‌مان به ضد قدرت‌هاست. قدرت‌هایی که میشکانند و در میافتند بر نیروهایی که آزاد کننده‌اند.

این گروگانها در زنجیر اسیر، در آستانه حضور ما، همچنانکه در پیشگاه ابدیت، هم تندیس تسلیم‌اند و هم تجسم صلابت سر بلندی، مانند آن مجسمه «نمایندگان مردم کاله» کار رودن که هم گردن به بند دارند و هم برهنه پای‌اند و زیر زور اسیر آنچه‌اند که بر سرشان آمده است؛ مانند زندانیان آزاد شده «فیدلیو» ی بتهون که صدا در صدا آواز امید میخوانند.

اینان در منگی سنگین وظیفه‌های روزانه‌شان با روح خواب زده‌ای که مشغله‌های زندگانی برمیانگیزد هیاهوی شکوایی وجود را سر می‌دهند. نیروی از میان نرونده آفرینشی هستند که همیشه شدنی است، کوشش مصر حیات‌اند به پیوسته نو شدن.

— رنه شرر ۲۷ ژوئن ۲۰۱۰، ترجمهٔ ابراهیم گلستان


دلارام آقاپور

متولد ۱۳۷۱، تهران

او دانش‌‌آموخته‌ی رشته‌ی معماری در مقطع کارشناسی از دانشگاه آزاد تهران است.

نمایشگاه «مطالعه‌ای بر آثار بهمن دادخواه» به کوشش وی گردآوری و در گالری دیدار برگزار شد.

او پیش از این رویداد در استودیو مجسمه‌سازی مجتبی رمزی آموزش دیده بود.

دلارام آقاپور در سال‌های ۱۳۹۳ تا ۱۴۰۰ در گالری ایرانشهر و دیگر زیرمجموعه‌ها فعالیت داشته است.

او بنیان‌گذار «مشاور-سرمایه گذاری هنری نامی» است و همچنین مدیریت هنری گالری باروک را در کارنامه حرفه‌ای خود دارد.